۲۳
بهمن
من خاطر تو را می خواستم..
تو خاطرات مرا..
راست میگفتی
ما به درد هم نمیخوردیم..
من خاطر تو را می خواستم..
تو خاطرات مرا..
راست میگفتی
ما به درد هم نمیخوردیم..
قرار بود مرگ ما را از هم بگیرد و مرگ حتما زنیست چهارشانه و با وضع مالی کمی بهتر از من
که تو دوستش داری دستت را گرفته است و با تو قدم میزند...
نبردهای زندگی همیشه به نفع قوی ترها پایان نمیپذیرد
دیر یا زود.برد با آن کسی است که بردن را باور دارد.
بردن را باور داشته باش...